شما

ساخت وبلاگ

شما کشتی نجاتی که باید، با شما آدم به ساحل می‌رسید

همون آقای عزیزی که هنوز، اسم اون ذکر نماز همه هست

این شکنجه‌زار پر وحشت شب، فقط از نور شما سحر می‌شد

زیر امنیت سایه‌ی شما، کسی حتی در خونه‌ش رُ نبست

 

شما دستی رو سر بنده بکش؛ تا از این پیله‌ی تن رها بشم

توی آفتابی صبحی که‌ می‌یاد؛ با ملایک پر ُ بالی بزنم

تشنه‌ی تشنه‌ی تشنه از کویر، از ته یک قفس بسته می‌یام

غم صد عاشق تنها با صدام؛ وقتی از شما حکایت می‌کنم

 

شما ذات بی‌زوال کبریا؛ شما یک تکه‌ی پاکیزه‌ی نور

شما شمدونی ُ بارون ُ نسیم؛ کنج ایوون غروب جمعه‌ها

شما سرور شما سالار بهشت؛ روح انسان توی آب ُگل خشت

جز صدای شما هیچ صدایی نیست؛ توی خاموشی گوش لحظه‌ها

 

مادرم دوباره یک کاسه‌ی آش، نذر لب‌تشنگی شما می‌پخت

زیر لب برای من دعا می‌خوند؛ می‌شنیدم وقتی یا حسین می‌گفت

پیرهن مشکی ُزنجیری به دست، یعنی هستم تا بمیرم از شما

از شما خون به رگ ترانه ریخت؛ مثل بغضی که با هر واژه‌ای جفت

 

وبلاگ حميد رضا گلسرخ ...
ما را در سایت وبلاگ حميد رضا گلسرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamidgolesorkho بازدید : 187 تاريخ : پنجشنبه 1 تير 1396 ساعت: 17:39