پاشنه طلا

ساخت وبلاگ
روی دیوار اتاق من هنوز، عکس مردی با کلاه مخملی

مردی که توو قصه های جاهلی، حتی سر می داد پای مردونگی

توی اون فیلما که خوب خیره می شم؛ می تونم که زندگی رُ حس کنم

دوباره قد خودم قد می کشم؛ پا می ذارم روی رسم بردگی

***

من یکی مثل همون وقتا که بود؛ زیر بارون بغض مو سوت می زنم

دور از این جماعت جنگ ُ جنون، سایه ای روی دیوارا نشدم

دست نارفیقی از سفره ی من، اگه حتی نون خالی رُ گرفت

خندیدن به رسم این ناروزگار، با دل شکسته رُ خوب بلدم

***

خاطرات من فقط یه مشتی عکس، روی دیوار اتاق خونه نیست

ضرب زورخونه ی ما پر از صداست؛ حتی مرشد اگه لبهاشو می دوخت

مثل پهلوونا زنجیر پاره کن؛ وبلاگ پاشنه کلمه ی کفش طلا رُ وربکش

نباید خنده رُ به گریه فروخت؛ شمعی بودُ توی تاریکی نسوخت

***

برای گرفتن حق خودم، دیگه پاسبون صدا نمی کنم

یا می میرم یا مث پرنده ها، میله های قفسم رُ می شکنم

به درختایی که رو پوست اونا، یادگاری دو تا دل مونده ... قسم!

که دوباره اگه بارونم نیاد؛ با لب بسته غزلها می خونم   

وبلاگ حميد رضا گلسرخ ...
ما را در سایت وبلاگ حميد رضا گلسرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamidgolesorkho بازدید : 169 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 15:43