سهراب

ساخت وبلاگ

قایقی بدون تور باید می‌ساخت؛ دورِ دور می‌شد از این خاک غریب 

تا به شهر پشت دریا می‌رسید؛ که یه کفتر آب می‌خورد از لب رود

قد پیراهن تنهایی فقط، چمدونی توی دست اون هنوز

با صداش وقتی از آب ُگل می‌گفت؛ واژه‌هایی که اونا رُ شسته بود

 

می‌شنیدم که می‌گفت: هرجا باشم؛ آسمون با روز آبی‌ش مال من!

گل شبدر فرقی با لاله نداشت؛ نباید بترسیم از هجوم مرگ

جایی اندازه‌ی انداختن فرش، گوشه‌ی باغچه‌ی دلتنگی می‌خواست

فکر آشتی میون شاخه ُباد، پُر بود از نور ُشن ُسایه‌ی برگ

 

سطل شبنم پیش مادیون می‌ذاشت؛ مگس الاغ فرتوت ُ می‌زد

سر هر دیواری میخکی می‌کاشت؛ پای هر پنجره‌ای شعری می‌خوند

زندگی‌ش خالی نبود از بوی سیب؛ مثل یک شستن بشقاب زیر شیر

میون هجوم موجای بزرگ، دل به هیچی نمی‌بست ُ هی می‌روند

 

مثل دونه‌ی انار آرزو داشت؛ دل مردم دونه‌هاش پیدا می‌شد

برگی از شاخه‌ی بیدی می‌چید ُ؛ به همه نشون می‌داد خدایی هست

یاد اون بود اگه هر کاری می‌کرد؛ که به قانون زمین بر نمی‌خورد

هیچ‌کسی بهتر از اون نمی‌دونست؛ کجا بی‌خیال باید رفت ُ نشست 

وبلاگ حميد رضا گلسرخ ...
ما را در سایت وبلاگ حميد رضا گلسرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamidgolesorkho بازدید : 167 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 2:11